
Adela Adim
«صنوبر سینمای افغانستان»
خاطره همواره مردهشمول نیست؛ جای شکرش باقیست که خاطره زندهشمول هم هست. خاطره آنگاه جانسوز میشود که با از دسترفتهها؛ دست به یکی کند و خاطره آنگاه جانفزا میشود که با در دستداشتهها یکجا و همراه شود. بیهیچ مقدمه «عادله ادیم» دختر خوبِ خاطرههاست که از حضور پرمعنیاش، در این دنیای بیمعنی؛ هزارتا خاطره داریم. او ما را به همان تلویزیونهای قدیمی روسی سیاه سفید وصل میکرد و میکند. تلویزیون ملی افغانستان که بیش از هر فیلمی با فیلمهای هندی برایمان خاطره میساخت؛ اما فیلمهای افغانستانی و به قول عموم وطنی خاطرهی دیگری را میساختند. مزهی این خاطرهها هم در این زمان طعم دیگری دارد. فیلمهای وطنی هر چند ماه یکبار از پردهی تلویزیون ملی به نشر میرسیدند و آن شبها گویا ماه رنگ دیگری داشت که ستارهی سینمای افغانستان عادلهی باشکوه روی تصویر ظاهر میشد. در آن عصر و زمان که هرکس هرکس تلویزیون نداشت و تلویزیونهای ناسازگار سیاه سفید نعمت بزرگی بودند، مردم با شور و شوق عجیبی پای تلویزیون مینشستند. عادله ادیم نیز این شوق را خراب نمیکرد و دست تمنای تماشاچیان را خالی نمیگذاشت. تماشاچیان او بیشتر آدمهای اصیل و بافرهنگ بودند (هرچند آن زمانها آدم نااصل و سکهی ناچل کمتر پیدا میشد.) عادله ادیم بازیگری اصیل، باوقار، باشکوه، هنرمند و با شخصیت بود! ظرافت هنریاش آنقدر فراگیر و چشمگیر بود که هیچ چشمی به ظرافت زنانهاش معطوف نمیشد، او در هنرش نمایندهی جنسیت یک زن نبود؛ فقط هنر بود و هنر بود! هرچند به باور عموم حضور عادله ادیم در فیلم «مردها ره قول اس» چشمگیرتر است؛ اما به باور من؛ حضور عادله ادیم در کنار سلام سنگی در فیلم «بیگانه» مؤفقتر، حقیقیتر و انسپذیرتر است. در ده دقیقهی نخست این فیلم عشق با شکوه دو شخصیت این فیلم، با بازی موفقانهی دو ستارهی تکرار نشدنی: عادله ادیم (صنوبر) و سلام سنگی (مراد) به وضاحت دیده میشود و به شدت قابل لمس است! هنر اصیل افغانستان را هنرمندانی چون عادله ادیم، سلام سنگی و... به دوش میکشند که با تعهد و زیبایی به خلاقیت در هنر میپردازند. اصالت هنر در صدا و سیمای عادله ادیم به وضوح دیده میشود، بانویی که وقت لبخندزدن وقار از صورتش و وقت «دیالوگ» شکوه از صدایش برون میتراود! وقتی خاطرات عادله ادیم را از ماهنامهی سباوون به قلم «سیاهسنگ» گرامی بخوانی او در روزهای نخست حضورش به سینما؛ بیان داشته که: «دختر فلم شدن عیب نیست!» او خوب میدانسته که بانویی که با تعهد و عشق وارد عرصهی هنر شود؛ دلباختهی هنرش میشود و به هیچ چیز جز هنر فکر نمیکند. آنگاه است که یک زن از حیطهی طنازی و جلوهگری رها میشود و وقت بازیگری فقط هنرش را تبارز میدهد و بس! عادله ادیم: «مچم که دختر فلم شوم یا نی؟! د ای چی عیب است!» بلی! اگر عادله ادیم و امثال عادله ادیم به عنوان دختر فلم همچنان در صحنهی سینمای افغانستان میماندند و چرخ زندهگی آنها را دور نمیکرد، میتوانستند به همهگان ثابت کنند که دختر فلم شدن عیب نیست و منجلاب سینمای غیر معیاری امروز به چشمهی جوشان هنر بدلشدنی است. بانویی که در میان اشعار فردوسی به دنبال تخلصش بگردد و زیباترین واژهی زبان پارسی را انتخاب کند؛ چقدر میتواند برای با سواد شدن سینمای ما مثمر ثمر باشد، این خود دلیلی آشکار بر سواد هنری و نگاه ژرف این بانوست: «بياورد پس مشکهای اديم بگسترد بر وی همه زر و سيم!» فردوسی کام روزگار تلخ سینمای افغانستان به همین جمله شیرین میشود که: عادله ادیم ستارهی پر شکوه سینمای ما همچنان زنده است؛ او افتخار تاریخ سینمای این مرز و بوم است و هیچکس و هیچچیز این تعلق و افتخار را نمیتواند از ما بگیرد! با مهر ژکفر حسینی
ــــــــــــــــــــــــــ * عنوان این خاطره؛ وامگرفته از یک نوشتۀ جناب دکتر سیاهسنگ